پرنده گان زیبای من؛ فلرتیشیا، کاپتان و پور برومندشان ؛ رستم
اومدم...
لحظه ای که جوجه ها به دنیا اومدن...

متاسفانه یا خوشبختانه فقط یک جوجه زنده موند که تنها بودنش باعث شد پدر و مادرش بیشتر بهش توجه داشته باشن و بیشتر رسیدن بهش...
به دلیل توان بالای بدنی و زنده موندنش بین خواهر و برادراش، نام ایشان را رستم نهادم...

رستم و مادر مهربانش ؛ فلر




وقتی کاپتان فهمید میخوام عکس بندازم اومد بزور خودشو تو کادر چپوند...

اینم توله رستم عزیز من که داره ریزه خونی رو شروع میکنه...

+ نوشته شده در جمعه پنجم خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۲:۴۰ ب.ظ توسط مهراز
|
.