بیخوابی[ها...)
الان خونه دائیمم. اومدم تهران تا فردا کنکور ارشد بدم مثلاً... جالبه که دیروز یادم افتاد کنکور دارم![]()
این بنده خدا از وقتی اومدم مخفیانه و طوری که من نفهمم میره تو آشپزخونه و تریاک میکشه.دلم واسش میسوزه![]()
دائیم به تریاک معتاده. یه زن ........ داشت و اون ......... برای اینکه راحت بتونه هر ......... که میخواد بکنه،دائیمو معتاد کرد...
اون خانم بعد ازطلاق گرفتن به دیار باقی شتافت..
بگذریم.مثلاً باید یک ساعت دیگه حرکت کنم و به سمت حوزه آزمون برم
خوابم نمیبره...![]()
فکرای مزخرف تنهام نمیذارن...
حدوداً ۱۸ ساعته که نخوابیدم.تا ساعت ۱۸ امروز(بعد از کنکور) میشه ۳۲ ساعت
تا بخوام بیام خونه هم چند ساعتی طول میکشه...
خدا!
خودت شاهد باش![]()
آزرده ترم گرچه کم آزارترم
بی یار ترم گر چه وفا دار ترم
با هر که وفا و صبر می کردم بیش
سبحان الله به چشم او خوار ترم
![]()
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت ۴:۶ ق.ظ توسط مهراز
|
.